فاتولز - جدیدترین ابزار رایگان وبمستر
نـــَــه خــــوبیم نـــَــه بــَـــدیم


نـــَــه خــــوبیم نـــَــه بــَـــدیم

برای عشق گریه کن،اماکسی رابه خاطرعشق به گریه کردن ننداز!!

باعشق بازی کن،اماهرگزکسی را با عشق بازی

********************************


یه عکس از چشات بفرست

یه آهو اینجاس می خوام روشو کم کنم !

************************************

شب شرابی خوردم و مستی مرا در بر گرفت

دوریت آمد به یادم هستی ام آتش گرفت . . .

***********************************

واسه مشق شبت  100  بار بنویس :

اونی که فکرش رو نمیکنی همیشه به یادته . . .

چهار شنبه 26 تير 1392| 18:17 |pooya| |


دلم تنگ شده

براي وقتي كه مي گفتي :

دلم واست تنگ شده

دلم تنگه...

براي بودنت

شايدم لبخند خودم

دلم براي همه چيز تنگ شده جز
نبودنت !

چهار شنبه 19 تير 1392| 17:28 |pooya| |


دارم سعی می کنم همرنگ جماعت شوم،!!!
آهای جماعت...

میشود کمکم کنید!!!؟؟؟

شما دقیقا چه رنگی هستید؟؟

چهار شنبه 19 تير 1392| 17:21 |pooya| |


شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی


تو را با لهجه ی گل های نیلوفر صدا کردم

تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم

پس از یک جستجوی نقره ای در کوچه های آبی احساس

تو را از بین گل هایی که در تنهایی ام رویید با حسرت جدا کردم

و تو در پاسخ موج تمنای دلم گفتی : دلم حیران و سرگردان چشمانی است رویایی

و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم

همین بود آخرین حرفت و من بعد از عبور تلخ و غمگینت

حریم چشم هایم را به روی اشکی از جنس غروب ساکت و نارنجی خورشید وا کردم

نمی دانم چرا رفتی نمی دانم چرا

شاید خطا کردم

و تو بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی نمی دانم کجا تا کی برای چه

ولی رفتی و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید

و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت

و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد

و گنجشکی که هر روز از کنار پنجره با مهربانی دانه بر می داشت

تمام بال هایش غرق در اندوه غربت شد

و بعد از رفتن تو آسمان چشم هایم خیس باران بود

و بعد از رفتنت انگار کسی حس کرد من بی تو تمام هستی ام از دست خواهد رفت

کسی حس کرد من بی تو هزاران بار در هر لحظه خواهم مرد

و من با آنکه می دانم تو هرگز یاد من را با عبورت نخواهی برد

هنوز آشفته ی چشمان زیبای توام برگرد

ببین که سرنوشت انتظار من چه خواهد شد

و بعد از این همه طوفان و وهم و پرسش و تردید

کسی از پشت قاب پنجره آرام و زیبا گفت

تو هم در پاسخ این بی وفایی ها بگو در راه عشق و انتخاب آن خطا کردم

و من در حالتی ما بین اشک و حسرت و تردید

کنار انتظاری که بدون پاسخ و سردست

و من در اوج پاییزی ترین ویرانی یک دل

میان غصه ای از جنس بغض کوچک یک ابر

نمی دانم چرا ؟ شاید به رسم عادت پروانگی مان باز

برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم

چهار شنبه 19 تير 1392| 16:57 |pooya| |


خود را به که بسپارم وقتي که دلم تنگ است


پيدا نکنم همدل دلها همه از سنگ است


گويا که در اين وادي از عشق نشاني نيست


گر هست يکي عاشق آلوده به صد رنگ است .

دو شنبه 17 تير 1392| 20:7 |pooya| |


از استاد دینی پرسیدند عشق چیست؟ گفت:حرام است .

از استاد هندسه پرسیدند عشق چیست؟ گفت:نقطه ای که حول نقطه ی قلب جوان میگردد .

از استاد تاریخ پرسیدن عشق چیست؟ گفت:سقوط سلسله ی قلب جوان .

از استاد زبان پرسیدند عشق چیست؟ گفت:همپای love است .

از استاد ادبیات پرسیدند عشق چیست؟ گفت : محبت الهی است .

از استاد علوم پرسیدند عشق چیست؟ گفت : عشق تنها عنصری هست که بدون اکسیژن می سوزد .

از استاد ریاضی پرسیدند عشق چیست؟ گفت : عشق تنها عددی هست که هرگز تنها نیست .

از استاد فیزیک پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها آدم ربائی هست که قلب را به سوی خود می کشد .

از استاد انشا پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها موضوعی است که می توان توصیفش کرد .

از استاد قرآن پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها آیه ای است که در هیچ سوره ای وجود ندارد .

از استاد ورزش پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها توپی هست که هرگز اوت نمی شود .

از استاد زبان فارسی پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها کلمه ای هست که ماضی و مضارع ندارد .

از استاد زیست پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها میکروبی هست که از راه چشم وارد می شود .

از استاد شیمی پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها اسیدی هست که درون قلب اثر می گذارد.
ا
ز خودم پرسیدم عشق چیست؟گفتم …………………….
دوستت دارم تا اخرین نفس عزیزم.

دو شنبه 17 تير 1392| 20:7 |pooya| |


نمی نویسم , چون می دانم هیچ گاه


نوشته هایم را نمی خوانی!


حرف نمی زنم , چون می دانم هیچ گاه

حرف هایم را نمی فهمی!


نگاهت نمی کنم , چون تو اصلاً نگاهم را نمی بینی!


صدایت نمی زنم , زیرا اشک های من

برای تو بی فایده است!


فقط می خندم ...... چون تو در هر صورت می گویی

من دیوانه ام...

دو شنبه 17 تير 1392| 20:6 |pooya| |


دختره از پسره پرسید من خوشگلم؟گفت نه .گفت دوستم داری؟گفت نوچ؟گفت اگه بمیرم برام گریه میکنی؟ گفت اصلا؟دختره چشماش پر از اشک شد. هیچی نگفت:پسره بغلش کرد گفت:تو خوشگل نیستی زیبا ترین هستی.تورودوست ندارم چون عاشقتم. اگه تو بمیری برات گریه نمیکنم چون من هم میمرم

دو شنبه 17 تير 1392| 20:5 |pooya| |


عشق از دوست داشتن میپرسه فرق من وتو چیه؟

دوست داشتن میگه:

من با یه سلام شروع میشم ولی تو با یه نگاه...

من با یه دروغ تموم میشم ولی تو با مرگ

دو شنبه 17 تير 1392| 20:5 |pooya| |


پسر بچه ای از خواهر بزرگترش پرسید: آیا کسی واقعا می تواند خدا را ببیند؟ خواهرش که مشغول کاری بود باتندی پاسخ داد:البته که نه نادان!خدا آن بالا در آسمان هاست.هیچ کس نمی تواند او را ببیند.

مدتی گذشت پسر بچه سوال خود را از خواهرش پرسید:مامان! آیا کسی تا به حال خدا را دیده است؟ مادر با مهربانی پاسخ داد:نه پسرم!خدا در قلبهای ما آدم هاست اما هرگز نمی توانیم او را ببینیم.

پسر بچه تا حدودی راضی شد.اما هنوز کنجکاو بود.

اندکی بعد پدربزرگ مهربانش او را برای ماهیگیری به سفر برد.

آنها مدت زیادی را با یکدیگر بودند.روزی خورشید با شکوهی وصف نا پذیر در برابر دیدگان آنها غروب          می کرد.پسر بچه دید که صورت پدر بزرگش سرشار از محبت و آرامش خاطر است.او اندکی فکر کرد وسرانجام با دودلی پرسید: بابا بزرگ!من...من قصد نداشتم که دبگر این سوال را از کسی بپرسم.اما مدت زیادی است.که به آن فکر می کنم.اگر جواب آن را به من بدهی خیلی خوشحال می شوم.آیا کسی...آیا کسی واقعا توانسته خدا را ببیند؟

مدتی گذشت. ییر مرد همانطور که نگاهش  به غروب خورشید بود.به نرمی پاسخ داد:

<<پسرم!من الآن غیر از خدا هیچ چیز دیگری را نمی توانم ببینم.>>

دو شنبه 17 تير 1392| 20:3 |pooya| |


کودک زمزمه کرد:خدایا بامن حرف بزن.ویک چکاوک در مرغزار نغمه سر داد.کودک نشنید.او فریاد کشید:خدایا با من حرف بزن.صدا آسمان غرومبه آمد.اما کودک گوش نکرد.او به دور وبرش نگاه کرد وگفت:خدایا بگذار تو را ببینم.ستاره ای درخشید.اما کودک ندید.او فریاد کشید:خدایا معجزه کن نوزادی چشم به جهان گشود.اما کودک نفهمید.او از سر نا امیدی گریه سر داد:خدایا به من دست بزن.بگذار بدانم کجایی.خدا پایین آمد و بر سر کود دستی کشید.اما کودک دنبال یک پروانه کرد او هیچ درنیافت و از آنجا دور شد.

دو شنبه 17 تير 1392| 20:3 |pooya| |


دانشجویی سر کلاس فلسفه نشسته بود . موضوع درس درباره ی خدا بود.

استاد پرسید :آیا در این کلاس کسی هست که صدای خدا را شنیده باشد؟

کسی پاسخ نداد.

استاد دوباره پرسید : آیا در این کلاس کسی هست که خدا را لمس کرده باشد؟

دوباره کسی پاسخ نداد.

استاد برای سومین بار پرسید: آیا در این کلاس کسی هست که خدا را دیده باشد؟

برای سومین بار هم کسی پاسخ نداد. استاد با قاطعیت گفت:

با این وصف خدا وجود ندارد.

دانشجو به هیچ روی با استدلال استاد موافق نبود و اجازه خواست تا صحبت کند.

استاد پذیرفت. دانشجو از جایش بر خواست واز هم کلاسی هایش پرسید:

آیا در این کلاس کسی هست که صدای مغز استاد را شنیده باشد؟

همه سکوت کردند.

آیا در این کلاس کسی هست که مغز استاد را لمس کرده باشد؟

همچنان کسی چیزی نگفت.

آیا در این کلاس کسی هست که مغز استاد را دیده باشد؟

وقتی برای سومین بار کسی پاسخ نداد. دانشجو چنین نتیجه گیری کرد که استادشان مغز ندارد

دو شنبه 17 تير 1392| 19:56 |pooya| |


معنی عشق همه شما بی شك عشق را تجربه كرده اید و هر كدام از شما هم معنی خاصی از عشق دارید و یا شاید بعضی از شما هنوز نتوانستید معنی درستی از عشق داشته باشید. مطالب زیر معناهایی متفاوت از عشق است كه خواندن آنها خالی از لطف نیست: عشق، سرطان دوست داشتن است. عشق، عقد دائمی ما با غربت است. عشق، شماره تلفنی است كه سالها بدنبال آن می گردیم. عشق، آمپول ب كمپلكس معرفت است. عشق، اتوبانی است كه تا ته ابدیت می رود. عشق، آسانسور حیات بشر است. وای بحال كسی كه توی این آسانسور گیر كند. عشق، قند متافیزیكی است كه در دل آدم آب می شود. عشق، شب نامزدی ما با جدایی است. عشق، نردبانی است كه ما را از خود بالا می كشد. عشق، همان فعل انفعالی است كه در برابر گل سرخ به ما دست می دهد. عشق، عزرائیل زیبایی است كه رسید، جسم ما رامی گیرد و قبض روح راامضا می كند عشق، اولین آهی است كه در آیینه كشیده ایم. عشق، اولین حقوق ما از باجه معرفت است. عشق،خرید وفروش پایاپای عاشق و معشوق است. عشق، لك لكی است كه روی درخت خاطرات ما لانه كرده دارد. عشق، مقصد نیست، بلكه مركبی است برای رسیدن به مقصد. عشق، تنها مهمانی است كه بدون دعوت وارد میشود،كافیست درخانه قلب را بازبگذارید. عشق، یك لحظه آرامش است و هزار لحظه گرفتاری. عشق، بینایی را می گیرد و دوست داشتن می دهد. عشق، صدای فاصله ها، فاصله هایی كه غرق ابهامند. عشق، تنها دردی است كه بیماربدنبال علاج نیست، زیرا درد عشق برایش مطلوبتراز سلامتی است. ( بر گرفته ازكتاب عاشقانه با قلم، نوشته اصغر جدایی ) عشق، . . . یعنی واقعاً عشق این همه معنا دارد! پس خوش به حال آنهایی كه عاشقند و این همه معنی دارند... خلاصه اینكه بی عشق ما سنگ، ما هیچ

دو شنبه 17 تير 1392| 19:51 |pooya| |


چهار شنبه 30 مرداد 1387| 20:34 |pooya| |