باورت بشود يا نه !؟
روزي مي رسد
که دلت براي هيچ کس
به اندازه من تنگ نخواهد شد .
براي نگاه کردنم ، بوسيدنم ، خنديدنم ، اذيت کردنم -
مهربونيم - صداقتم …
براي تمام لحظاتى که در کنارم داشتي …
روزي خواهد رسيد که در حسرت
تکرار دوباره من خواهي بود …
مي دانم روزي که نباشم هيچکس تکرار من نخواهد
شد...!
من عاشق نیستم،
فقط شب ها بدون آغوشت , نمی توانم بخوابم ...
روزها دلتنگت میشوم!
از دیدنت سیر نمی شوم !
عطرت روحم را به پرواز در می آورد !
من عاشق نیستم....
فقط حرف تو که می شود...
دیگر هیچ چیز نمی شنوم جز نام " تو "!
قول داده اَم...
گاهـــﮯ
هَر اَز گاهـــﮯ
فانـــوس یادَت را
میاטּ ایـטּ کوچه ها بـﮯ چراغ و بـﮯ چلچلـﮧ، روشَـטּ کنَم
خیالـت راحـَــت! مَـטּ هَماטּ منـــَــم؛
هَنوز هَم دَر این شَبهاے بـﮯ خواب و بـﮯ خاطـــِره
میاטּ این کوچـﮧهاے تاریک پَرسـﮧ میزَنـَم
اَما بـﮧ هیچ سِتارهے دیگـَرے سَلام نَخواهــَـم کَرد...
خیالت راحت...
مـــی گویند " پاییـــز " فـصل عاشقانــه هاستــــ ،
فـصل دو نـفره ها ،
خــدایـــــا ،
تقدیـــر مـــــرا چگونــه نوشتـه ایــی ،
کــه در همـــه ی فصـــلها تنـــــــهایم .. . ؟؟
در مــرد ها
حسی هست که اسمشو میذارن "غیرت"
و به همون حس
در خانم ها...
میگن "حسادت"
اما من به هردوشون میگم "عشــــق"
تا عاشـــق نباشی نه غیرتی میشی نه حسود
به یاد رفیقی که تو رفاقت کم نذاشت ولی کم برداشت تا رفیقش کم نیاره.
به یاد مداد پاکن که به خاطر اشتباه دیگران خودشو کوچیک میکنه.
به یاد اون دلی که هزار بار شکست ولی هنوز دل شکستن بلد نیست.
به یاد اونایی که تو اوج سختی ها و مشکلات به جای این که ترکمون کنن،درکمون میکنن.
به یاد اونایی که درد و دل همه رو گوش میدن،اما معلوم نیست خودشون کجا درد و دل میکنن.
به یاد اونایی که((دوستت دارم)) رو درک میکنند و اونو به حساب کمبودهات نمی ذارن.
به یاد اونی که باخت تا رفیقش برنده باشه.
به یاد مادر که وقتی غذا سر سفره کم میاد اولین کسی که از اون غذا بدش میاد خودشه.
چشمای تو به من امید زندگی میده
دستای تو گرمای خورشید و به دست من میده
اون نگاه عاشق تو منو به زندگی برمی گردونده
اون لبای شیرین تو لب منو می خندونده
عاشق اینم که نگاه کنم تو چشمات
غرقم کنی توی خیال ورویاهات
نمیدونی قبل تو چه سختیا کشیدم
شکستو بدجوری من طعم تلخ چشیدم
یه بی وفا بود که من مثل دیوونه
دل بسته بودم بهش، دلم شد ویرونه
کاش که از اول تورو میدید این چشام
کاش که از اول خدا تورو میذاشت سر رام
باور کن نیمه من تو هستی که پیدا شدی
از این به بعد تورو میخوام با این که خیلی ساده ای
بازم میگم من عاشق چشات شدم
عاشق اون چشای نازت که منو دیوونه کرده
آخه چرا خدا فکر دل منو نکرده
چی تو چشاته که تورو اینقدر عزیز میکنه
این فاصله داره منو بی تو مریض میکنه
این که نگات نمیکنم یعنی گرفتار توام
رفتن همه ولی نترس من که طرفدار توام
هرچی سرم شلوغ شد رو قلب من اثر نذاشت
بدون تو دنیای من انگار تماشاگر نداشت
منو نمیشه حدس زد با این غرور لعنتی
هیج وقت نخواستم ببینیم تو لحظه ناراحتی
میخواستم نبخشمت یکی ازت تعریف کرد
دیدن تنهایی تو منو بلاتکلیف کرد
بیا و معذرت بخواه از جشنی که خراب شد
از اون که واسه انتقامم از تو انتخاب شد
تا حالا شده خیلی دلتنگ صداﮮ یہ نفر باشی
اما ...
چوטּ نمیتونی بهش زنگ بزنی ..
با یہ شمارهٔ ناشناس باهاش تماس بگیرﮮ
ڪہ ......
فقط " الو" گفتنش رو بشنوﮮ ؟؟؟
دختر از دوستت دارم گفتن هر شب پسره خسته شده بود..
یک شب وقتی اس ام اس آمد بدون آن که آنرا باز کند
موبایل را گذاشت زیر بالشش و خوابید
صبح وقت مادر پسره به دختره زنگ زد و گفت: پسرم مرده...
دختره شوکه شد و چشم پر از اشک
بلافاصله سراغ اس ام اس شب گذشته رفت..
پسره نوشته بود... تصادف کردم
با مشکل خودم را رساندم دم در خونتون
لطفا بیا پائین میخوام برای آخرين بار ببينمت...
طبیعی است که وقتی که کارها
آن طور که تو می خواهی انجام نشوند نا امید شوی
و فکر کنی که :
" من که نمی توانم پس چرا تلاش کنم ؟"
اما مهم نیست تو چقدر از اشتباه کردن می ترسی
یا چقدر ممکن اسن مایوس شوی
هرگز تسلیم نشو …
چون اگر تلاش نکنی
و به دنبال چیزی که در زندگی می خواهی نروی،
اهدافت به سوی تو نخواهند آمد
و در آخر مجبور می شوی چیز هایی را قبول کنی که
می دانی از این بهتر هم می توانستند باشند
پیروزی با برد و باخت تو سنجیده نمی شود
همیشه کمی از پیروزی وجود دارد
حتی اگر کارها آنطور که می خواستی انجام نشدند
مهم این است که احساس بهتری نسبت به خود پیدا می کنی
خواب دیدم .در خواب با خدا گفتگویی داشتم .
خدا گفت :
پس می خواهی با من گفتگو کنی؟
گفتم اگر وقت داشته باشید.
خدا لبخند زد.
وقت من ابدی است. چه سوالاتی در ذهن داری که می خواهی از من بپرسی؟
چه چیز بیش از همه شما را در مورد انسان متعجب می کند؟
خدا پاسخ داد:
این که آنها از بودن در دوران کودکی ملول می شوند، عجله دارند زودتر بزرگ شوند و بعد، حسرت دوران کودکی را می خورند. اینکه سلامتشان را صرف به دست آوردن پول می کنند ، و بعد پولشان را خرج حفظ سلامتی می کنند. اینکه با نگرانی نسبت به آینده، زمان حال را فراموش می کنند. آنچنان که دیگر نه در حال زندگی می کنند ، نه در آینده این که چنان زندگی می کنند که گویی ، نخواهند مرد. و آنچنان می میرند که گویی هرگز نبوده اند.
خداوند دستهای مرا در دست گرفت و مدتی هر دو ساکت ماندیم.
بعد پرسیدم:
به عنوان خالق انسانها می خواهید آنها چه درسهایی از زندگی را یاد بگیرند ؟
خداوند با لبخند پاسخ داد :
یاد بگیرند که نمی توان دیگران را مجبور به دوست داشتن خود کرد اما می توان محبوب دیگران شد. یاد بگیرند که خوب نیست خود را با دیگران مقایسه کنند یاد بگیرند که ثروتمند کسی نیست که دارایی بیشتری دارد. بلکه کسی است که نیاز کمتری دارد. یاد بگیرند که ظرف چند ثانیه می توانیم زخمی عمیق، در دلکسانی که دوستشان داریم ایجاد کنیم، ولی سالها وقت لازم خواهد بود تا آن زخم التیام یابد. با بخشیدن بخشش یاد بگیرند. یاد بگیرند کسانی هستند که آنها را عمیقا دوست دارند. اما بلد نیستند احساسشان را ابراز کنند یا نشان دهند. یاد بگیرند که می شود دو نفر به یک موضوع واحد نگاه کنند، اما آن را متفاوت ببینند. یاد بگیرند که همیشه کافی نیست دیگران آنها را ببخشند. بلکه خودشان هم باید خود را ببخشند. و یاد بگیرند که من اینجا هستم همیشه!!
یک بار دختری حین صحبت با پسری که عاشقش بود، ازش پرسید: چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟
دلیلشو نمیدونم …اما واقعا"دوست دارم
تو هیچ دلیلی رو نمی تونی عنوان کنی… پس چطور دوستم داری؟ چطور میتونی بگی عاشقمی؟
من جدا"دلیلشو نمیدونم، اما میتونم بهت ثابت کنم!
ثابت کنی؟ نه! من میخوام دلیلتو بگی؟
باشه.. باشه!!! میگم… چون تو خوشگلی،
صدات گرم و خواستنیه،
همیشه بهم اهمیت میدی،
دوست داشتنی هستی،
با ملاحظه هستی،
بخاطر لبخندت....
دختر از جوابهای اون خیلی راضی و قانع شد متاسفانه، چند روز بعد، اون دختر تصادف وحشتناکی کرد و به حالت کما رفت پسر نامه ای رو کنارش گذاشت با این مضمون:
عزیزم، گفتم بخاطر صدای گرمت عاشقتم اما حالا که نمیتونی حرف بزنی، میتونی؟ نه ! پس دیگه نمیتونم عاشقت بمونم گفتم بخاطر اهمیت دادن ها و مراقبت کردن هات دوست دارم اما حالا که نمیتونی برام اونجوری باشی، پس منم نمیتونم دوست داشته باشم گفتم واسه لبخندات، برای حرکاتت عاشقتم اما حالا نه میتونی بخندی نه حرکت کنی پس منم نمیتونم عاشقت باشم!
کتاب عشق طولانی و خسته کننده است
هیچ کسی نمی تواند آن را حمل کند
پر شده از نمودار و قانون و اشکال و ساختار برای رقصیدن
اما من
عاشق کتاب خواندنت هستم
و تو
تو می توانی همه چیز را برای من بخوانی
کتاب عشق در خودش موسیقی دارد
در اصل , موسیقی از آنجا سرچشمه می گیرد
اندکی از آن متعالی است
و اندکی از آن احمقانه است
اما من
عاشق آواز خواندن ات هستم
و تو
تو می توانی هر چیزی برایم بخوانی
کتاب عشق طولانی و خسته کننده است
و سالها قبل نوشته شده است
پر است از گل و جعبه هایی به شکل قلب
و چیز هایی که ما هنوز جوانیم برای درک اش
اما من
عاشق آن چیزی هستم که به من هدیه می دهی
و تو
تو باید به من حلقه عروسی را هدیه کنی
و من
عاشق آن چیزی هستم که به من هدیه می دهی
و تو
تو باید به من حلقه عروسی را هدیه کنی
و من
عاشق آن چیزی هستم که به من هدیه می دهی
و تو
یک آهنگ می تواند لحظه ای جدید را بسازد
یک گل می تواند بهار را بیاورد
یک درخت می تواند آغاز یک جنگل باشد
یک پرنده می تواند نوید بخش بهار باشد
یک لبخند می تواند سر آغاز یک دوستی باشد
یک دست دادن روح انسان را بزرگ می کند
یک می تواند یک کشتی را در دریا راهنمایی کند
یک سخن می تواند چارچوب هدف را مشخص کند
یک رای می تواند سرنوشت یک ملت را عوض کند
یک پرتو کوچک آفتاب می تواند اتاقی را روشن کند
یک شمع می تواند تاریکی را از میان ببرد
یک خنده می تواند افسردگی را محو کند
یک امید روحیه را بالا می برد
یک دست دادن نگرانی شما را مشخص می کند
یک سخن می تواند دانش شما را افزایش دهد
یک قلب می تواند حقیقت را تشخیص دهد
یک زندگی می تواند متفاوت باشد
شما میبینید پس تصمیم با شماست
میخوام روی حرفم هنوز ایستاده باشم
بذار دوستت دارم رو هزار بار گفته باشم
بخوای تا قیامت می گم دوستت دارم رو
بهونه ای نمی خوام به دستت داده باشم
ما که گفتیم هزار بار تو یک بار هم نگفتی
ولی نزدیکه اون روز که به دامم بیفتی
کم کم یاد خواهی گرفت تفاوت ظریف میان نگهداشتن یک دست و زنجیر کردن یک روح را...
اینکه عشـــــق تکیه کردن نیست و رفاقت، اطمـــــینان خـــــاطر...
یاد میگیری که بوسهها قرارداد نیستند و هدیهها، معنی عهد و پیمان نمیدهند...
کم کم یاد میگیری که حتی نور خورشـید هم میسوزاند اگر زیاد آفتاب بگیری...
باید باغ ِ خودت را پرورش دهی به جای اینکه منتظر کسی باشی تا برایــــت گل بیاورد.....
یاد میگیری که میتوانی تحـمل کنی که محـکم باشی پای هر خــــداحافظی یاد میگیری که خیلی میارزی...
چه فـرق مى کند که چـــــــرا !؟
یــــــــا از چـــــــه وقـت!
یـا چطـور شـد که ..!
چه فـــــــــــــرق میکـند ؟!
وقتى تــو بـایـد بــــــــــــــاور کنـى . . .
کـه نمـى کــــنى !
و مــن بـــایـد فـرامـــــــــوش کــنم . . .
کـه نمـى کـــــنم !
بــــه یادتــــ هستــــم
تـــا روزی کـــه تابــــــوتم
همـــچون قایقـــــی روان
بــــر دوش مردم باشـــــد…
وقتی از چشم تو افتادم دل مستم شکست
عهد و پیمانی که روزی با دلت بستم شکست
ناگهان- دریا! تو را دیدم حواسم پرت شد
کوزه ام بی اختیار افتاد از دستم شکست
در دلم فریاد زد و کوهستان شنید
هی صدا در کوه،هی “من عاشقت هستم” شکست
بعد ِ تو آیینه های شعر سنگم میزنند
دل به هر آیینه،هر آیینه ایی بستم شکست
قامتم وقتی به اندوه تو پیوستم شکست
وقتی از چشم تو افتادم نمیدانم چه شد
پیش رویت آنچه را یک عمر نشکستم شکست...